مادرانهمادرانه، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

مادرانه

20

تولد آرمین - 19 مرداد 1391  پنجشبه صبح دیگه تصمیممو گرفتم و راضی به امپول فشار شدم البته بعد از یه صحبت یک و نیم ساعته با یکی از دوستام که بلاخره موفق شد منو راضی کنه اونشب تا صبح خواب به چشمام نیومد ساعت ئنج و نیم صبح خوابیدم هشت بیدار شدم وسایلمو جمع کردم و راه افتادیم تصمیم داشتم هیچکیو خبر دار نکنم و سوپرایزشون کنیم بعد از دنیا اومدنت موقع رفتن بابایی میخواست ازم عکس بگیره به زور جلوی بغضمو گرفتم ولی تو عکس معلومه اشک تو چشام جمع شده خلاصه راه افتادیم رفتیم و زنگ بلوک زایشگاه رو زدم و گفتم مریض خانوم خدادادیم یکم منتطر شدم تا اینکه اومد و دوباره اون معاینه چندش رو انجام داد و گفت دهانه رحم سه سانت بازه اما لگنت از یه ق...
21 مرداد 1392

19

تولد سید عرشیا - 5 دی 1391 - تهران عرشیای عزیزم :الان که این مطالب را می نویسم تو در خواب ناز هستی و من صدای آرام نفس کشیدنت را می شنوم. قربان نفست شوم که وقتی خوابی دلم برایت تنگ می شود. تصمیم دارم که در ابتدای تشکیل وبلاگ خاطره روز به دنیا آمدنت را بنویسم .بالاخره روزانتظار به پایان رسید و خانم دکتر قبول کرد که روز تولد حضرت مسیح ٥ دی تو را به دنیا بیاوردشب قبل از استرس خواب نداشنم . دوست داشتم که عمل زودتر انجام شود. ساعت عمل ١٣ بود ولی خانم دکتر به ما گفته بود که از ساعت ١٠ صبح در بیمارستان پارسیان تهران حاضر باشید. ساعت ٥ صبح صبحانه خوردم و بعد از خواندن نماز دیگرخوابم نمی برد. کل جز ٣٠ را مرور کردم . واقعا...
14 مرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد